۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه

توت فرنگی های وحشی


می خواهم دو داستان از سیلورستاین بنویسم
داستان اول: توت فرنگی های وحشی

آیا توت فرنگی های راست راستی وحشی اند؟
یعنی مثلا به آدم بزرگا چنگ می اندازند یا بچه ها را گاز می گیرند؟
میشه آدم اهلی شون کنه، یا بذاره در جایی که هستند آزادانه این ور و اون ور بدوند؟
آیا توی یه خونه ی گرم و نرم آروم می گیرند؟
میشه تربیتشون کرد که یه وقت پاچه مهمونای آدم رو نگیرند؟
آیا اگه براشون لونه درست کنیم قضیه حل میشه، یا بازهم همه جا رو کثیف می کنند؟
می شه تبدیلشون کرد به توت فرنگی های اهلی، عین حیوانات اهلی که مردم نگه می دارند؟
یا مثلن تبدیل کرد به توت فرنگی مزرعه ای که مزرعه ها رو شخم بزنند؟
یا توت فرنگی شکاری که بدنبال شکار بدو بدو کنند؟
یا توت فرنگی های نگهبان که از خونه ی آدم مراقبت کنند؟
اونوقت شاید توت فرنگی یه خودش رو برای آدم لوس کنه؛
چه با مزه-ولی واقعن میشه آدم همیشه ی خدا دربست بهش اعتماد کنه؟
یا اینکه اصولن بهتره آدم یه چیزهایی رو که تا این حد وحشی نباشند اهلی کنه؟
یعنی مثلن یه چیزی مثل گوجه برقونی یا گیلاس وارداتی رو اهلی کنه؟
در هر صورت- به قول قدیمی ها- «من آنچه شرط بلاغ است» بهت گفتم؛
اگه یه وقت توت فرنگی های وحشی تون رام نشدند، نگی نگفتی- چون گفتم!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر